زمان خواندن 9 دقیقه
شرکتهای کوچک از چه روشی برای فروش استفاده میکنند تا هزینههای کمتری بپردازند و نتایج بهتری بگیرند؟
به عنوان کسی که 20 سال است در فضای فروش و استارتاپها فعالیت میکند، هزاران تکنیک فروش شنیدهام. گاهی اوقات یکدفعه روشی از ناکجاآباد پیدا میشود و همه به سراغ اجرایش در کسبوکار خودشان میروند. و بعد، روشی ناکجاآبادی، به همان سرعت که پیدایش شد، غیب میشود. البته نه اینکه بگویم کسی نتیجهای نمیگیرد.
حرفم این است که روشهای کوتاه مدت، تاثیرات کوتاه مدتی هم دارند. مثل شهابسنگی که میآید، لحظهای آسمان را روشن میکند و بعد دوباره همهجا تاریک میشود. تا بیایید این استراتژیها را پیادهسازی کنید و فرهنگش را در شرکت جا بیندازید، کاراییشان را از دست میدهند. و میتوانید حدس بزنید که چنین استراتژیهایی برای کسبوکارهای کوچک با منابع محدود، چقدر مخرب هستند.
برای همین تصمیم گرفتم اثرگذارترین استراتژی هایی که خیلی در رشد استارتاپها و بیزینسهای کوچک موثر هستند را برایتان گرداوری کنم. این استراتژیها ریشه در علم، منطق و شناسایی ذات بشر دارند (حتما میدانید که دیگر حرف از B2B و B2C نیست و فروش H2H و انسان به انسان است که برنده میشود).
سعی میکنم در این میان تجربیات خودم را هم در خصوص این استراتژیها به اشتراک بگذارم تا موضوع برایتان روشنتر شود.
روانشناسی رفتاری میگوید انسانها یا بر اساس لذت تصمیمگیری میکنند یا بر اساس درد. چارچوب PAS دقیقا بر همین اساس تعریف شده و نرخ موفقیتتان در فروش را چندین برابر میکند.
چهارچوب PAS از ترکیب حروف اول سه کلمه مشکل (problem)، تحریک کردن (agitate)، راهحل (solution) تشکیل شده است. هدف از PAS این است که کاری کنید مشتری به مشکلش آگاه شود. اول باید بزرگترین مشکل مشتری را شناسایی کنید. بعد معایب مشکل را بگویید و در آخر محصولتان را به عنوان راهحل اصلی معرفی کنید. (البته منظور این نیست که یک مشکل تخیلی ایجاد کنید یا درمورد محصول اغراق کنید. اگر محصولتان واقعا این کارایی را دارد، از این تکنیک استفاده کنید).
میدانید بزرگترین اشتباه بیزینسها کجاست؟ وقتی در جلسهی فروش مثل بلبل درمورد محصول، پکیجهای مختلف و قیمت صحبت میکنید، یعنی هیچ ارزشی برای مشتری قائل نیستید و حس همدلی ندارید. حتی تلاشی هم نمیکنید که مشتری را بفهمید.
به جای محصول، راهحل مشکلاتِ مشتری را بفروشید. چطور میتوانید به مشتری کمک کنید تا مشکلاتش را حل کند؟ قبل از جلسه، هرچه در توان دارید بگذارید تا نیازها و خواستههای مشتری را پیدا کنید. درمورد مشتریها تحقیق کنید و جلسه پرزنت را طوری شروع کنید که نشان دهد محصولتان چه ارزشی برای مشتری دارد.
اوایل که شروع میکنید، دید خیلی واضحی به فرایند فروش ندارید. احتمالا نیازی هم به آن نداشته باشید، چون تعداد سرنخها زیاد نیست. جلوتر که بروید، تازه متوجه میشوید که یک جای کار میلنگد و نمیتوانید فروش را مدیریت کنید. مثلا:
تحقیقات ثابت کرده در چنین شرایطی، فقط 40 درصد از زمان تیم فروش برای فروش واقعی صرف میشود (منبع). یعنی 60 درصد بودجهای که برای فروش میگذارید، صرف کارهایی مثل ثبت دادهها میشوند که هیچ درآمدی هم برایتان ندارند.
کسبوکارها از قرن بیستم با این موضوع درگیر بودند و در نهایت سیستمی برای مدیریت سرنخهای ورودی ایجاد شد: کاریز فروش یا Sales Pipeline. این کاریز یک فرایند برای مدیریت سرنخهاست و شبیه به عکس زیر است.
این میتواند کاریز فروش یک استارتاپ باشد که از سه مرحله ثبتنام اولیه و دمو، پرزنت و پیگیری تشکیل شده است. تعداد و نام این مراحل بسته به نیازهای بیزینسها ایجاد میشود. هر سرنخ (مثل شرکت رایان پرداز در تصویر بالا)، یک کارت میشود. بعد میتوانید این کارت را بگیرید و در مراحل مختلف کاریز جابهجا کنید.
نکته: اگر با مفهوم کاریز فروش آشنایی ندارید و روند طراحی و نحوه استفاده از آن را نمیدانید، حتما کتابی که در این صفحه معرفی شده است را بخوانید.
نکته: اگر دنبال گزینههای رایگان هستید، میتوانید یک کاریز در اکسل بسازید. فقط از همین الان بگویم که مدیریت این فایل، ذخیره دادهها در آن و بعد جستجو برای پیدا کردن اطلاعات مشتری کار راحتی نیست.
هرچیزی ممکن است اتفاق بیوفتد. همیشه چالشهای جدیدی هستند و هیچ دو مشتریای شبیه به هم نمیشوند. پس باید منعطف باشد تا چالشها را پشت سر بگذارد. اگر از موقعیتهای ناشناخته بترسید، خودتان را از دنیای فرصتهای بینظیر محروم میکنید.
مردم نتیجه میخرند، نه محصول یا خدمات. مثلا من اگر نرمافزار CRM میخرم، دنبال نظم و سازماندهی محیط کارم هستم نه صرفا یک نرمافزار تزئینی که به هیچ کاری نیاید. پس اول توجه مشتری را به این موضوع جلب کنید که استفاده از محصول شما چه نتیجهای برایش دارد، بعد درمورد کارایی محصول صحبت کنید. چون حالا مشتری دلیلی دارد که به حرفهایتان گوش بدهد.
مشتریها خیلی سریع متوجه میشوند که حواستان به حرفهایشان هست یا از سر ناچاری تلفن را برداشتهاید.
اگر از یک اسکریپت تماس تلفنی مشخص استفاده میکنید، حتما زمانهای خالی تعریف کنید تا مشتری فرصت حرف زدن داشته باشد. در این مواقع همهی حواستان باید به مشتری باشد. اگر دفتر کار شلوغ است، بلند شوید و به اتاق کنفرانس بروید. اگر خوابتان گرفته، بایستید یا حتی راه بروید.
بعضیها فکر میکنند که اگر دامنهی بازار هدف را بزرگتر بگیرند، شانس فروش بیشتری دارند. برای همین است که وقتی از خیلیها بپرسید که چه پرسونای هدفی دارند، بیخیال میگویند همه!
یک کسبوکار کوچک با منابع محدود، چطور میتواند روی تکتک آدمهای ایران هدفگذاری کند؟ اگر می خواهید درست از منابع مالیتان استفاده کنید و وقتتان را هم هدر ندهید، روی نیچ مارکتی تمرکز کنید که از افراد مشخصی تشکیل شده باشد؛ افرادی که نقاط درد مشترکی دارند و فقط شما میتوانید رفع کنید.
اغراق و زیادهگویی هم نکنید. مثلا نرمافزار ما اصلا برای کسبوکارهای بزرگ مناسب نیست. ما هم هیچوقت همچین ادعایی نکردیم و بازار هدفمان را «همهی کسبوکارهای ایران» قرار ندادیم. اگر شرکت بزرگی هم با تیم فروشمان تماس بگیرد، صادقانه میگوییم که نرمافزارمان برایشان مناسب نیست و با پرسیدن چند سوال کوتاه، گزینههای درست را معرفی میکنیم.
خوب است که بزرگ فکر کنید و دنبال بهترینها باشید. اما این کار را همان اول انجام ندهید. انتخاب یک بازار درست و کوچک، نتایج بهتر و سریعتری را برایتان به ارمغان میآورد.
وقت گذاشتن برای سرنخی که در نهایت قصد خرید ندارد، هدر رفت منابع است.
سرنخهای بیکیفیت همیشه بخشی از کاریز فروش هستند. وقتی کاریز فروش خلوت باشد، مشکلی نیست و فرصت دارید به آنها هم برسید. اما وقتی تعداد سرنخها زیاد شوند، حذف سرنخهای بیکیفیت باید یکی از اصلیترین استراتژی های تیم فروش باشد.
برای این کار از سیستم امتیازدهی استفاده کنید. آنهایی که احتمال تبدیلشان بالاتر است و اولویت بالاتری دارند نمره 10 میگیرند و بقیه به ترتیب نمره 9 تا یک.
مثلا اگر CRM بفروشید، مدیر یک شرکت که همخوانی بالایی با بازار هدف شما دارد، رتبه 10 میگیرد و مدیر بازاریابی شرکتی که تیم فروش کاملی ندارد، رتبه 4 دریافت میکند. چنین فردی توانایی تصمیمگیری برای خرید CRM ندارد و باید صحبتهایتان را به مدیر شرکت منتقل کند. این فرایند قرار است مدتها زمان ببرد و به این زودیها به مرحله بستن قرارداد نمیرسد.
بعد که امتیازها را مشخص کردید، لیست را از امتیاز 10 به 1 مرتب کنید. اینگونه بیشتر وقت و انرژیتان را برای سرنخهای باکیفیت میگذارید که احتمال خرید بالاتری هم دارند. همین یک تغییر ساده، فروشتان را ده برابر میکند.
مثال مدیر مارکتینگ از پاراگراف بالا را یادتان هست. وقتی با چنین افرادی مذاکره کنید، در یک لوپ بینهایت از مذاکره به دام میافتید. پس بهتر است همان اول بروید سراغ سرچشمه.
اگر محصولی میفروشید که چرخه فروش و قیمت بالایی دارد، ایجاد ارتباط را اصلا دست کم نگیرید. این تکنیک به ظاهر ساده، قویترین روابط را برایتان به ارمغان میآورد. برای اینکه مدیر سازمانها را تشویق کنید که زودتر پای میز مذاکره و امضای قرارداد بیایند، سورپرایزشان کنید. یک کار خاص و ویژه برایشان انجام بدهید تا ارتباط معنادار بسازید. اول متن هم گفتم که دیگر حرف از فروش B2B نیست و باید به روش H2H بفروشید. یعنی باید روی بُعد انسانیِ مشتری دست بگذارید، نه بُعد سازمانی او.
در سریعترین حالت ممکن با سرنخهای واجد شرایط فروش (SQL) تماس بگیرید. چون احتمالش زیاد است که مشتری برای تحقیق بیشتر یا مقایسه محصولتان با رقبا روی گزینه ثبتنام کلیک کرده باشد.
این سرعت عمل باعث میشود تا به موقع به سوالات مشتری پاسخ دهید و کمکشان کنید بیشتر با محصولتان ارتباط برقرار کنند.
حتی ارسال یک ایمیل کوتاه هم کفایت میکند. مثلا از مشتری تشکر کنید که محصولتان را انتخاب کرده و بعد بپرسید فردا چه ساعتی زمان دارد تا با او تماس بگیرید.
قرار نیست اگر شما برنده میشوید، مشتری ضرر کند و برعکس. فروش در دنیای امروزی بر مبنای ساخت رابطه طولانی مدت با مشتری چیده میشود. کار سختی هم نیست. کافی است تمامی اطلاعات مشتری را در CRM ذخیره کنید. هربار که تماس پیگیری را قطع میکنید، یک یادداشت در کارت مخصوص مشتری باز کنید و اطلاعات ردوبدل شده را بنویسید. به جزئیات توجه کنید. مثلا اگر صدای مشتری خوب به نظر نمیرسید. این نکته را بنویسید.
بعد، وقتی آلارم تماس پیگیری با مشتری را در داشبورد مخصوص خودتان دیدید، 5 دقیقه قبل از تماس، یادداشتهای نوشته شده را بخوانید. مشتری که تلفن را برداشت، بعد از معرفی و سلام و علیک بگویید: «دفعهی قبلی که صحبت کردیم صداتون خوب به نظر نمیرسید؛ ولی مشخصه الان خیلی بهترید. خوشحالم که بهتر شدین»
همین یک کار ساده، به مشتری نشان میدهد که به او به چشم یک کیف پرپول نگاه نمیکنید و برایش ارزش قائل هستید.
میدانید بدترین اتفاقی که ممکن است برای مشتریها بیفتد چیست؟ اینکه مجبور باشند بارها و بارها حرفشان را تکرار کنند. یا در حالی که قبلا گفتهاند نیازی به قابلیت X در محصولتان ندارند، سخنرانی طولانیتان را در مورد کارکرد فوقالعاده آن بشوند.
به حرف های مشتری گوش کنید و اعتراضات، خواستهها، نکات مرتبط با شیوه کار فعلی و هر اطلاعات مفیدی را ثبت کنید. اگر لازم است مکالمات را ضبط کنید. یا حین صحبت داشبورد مشتری در CRM را باز بگذارید و هرنکتهای که به ذهنتان میرسد را آنجا ثبت کنید (اگر ملاقات حضوری است، قبلش به مشتری توضیح بدهید که چرا گاهی مشغول تایپ در گوشی میشوید).
با این کار تمام اطلاعات لازم برای شخصیسازی پیشنهادتان را در اختیار دارید و احتمال بستن قرارداد را به بالاترین میزان ممکن میرسانید.
حتما از بقیه اعضای تیم بخواهید که قبل از تماس با هرکسی، اطلاعاتش را در CRM چک کنند. حتی اگر لازم است این اطلاعات را در اختیار تیم محصول بگذارید تا از اعتراضات و بازخوردهای مشتری برای تغییر در محصول/خدمات استفاده کنند.
یک اصل ثابت و همیشگی در فروش وجود دارد: «قرار است هر روز، یک عالمه نه بشنوید»
هرکسی که وارد کاریز فروشتان میشود، محصول را نمیخرد. درست است که آموزش در فروش حرف اول را میزند. اما هیچ آموزشی نیست که بتواند همهی سرنخها را به مشتری تبدیل کند. پس باید خودتان را برای این موضوع آماده کنید. باید بعد از هر «نه»، خودتان را جمعوجور کنید و دوباره تلفن را بردارید.
توقع نداشته باشید که با اولین تماس، مشتری را به مرحله خرید برسانید. تحقیقات ثابت کرده که حداقل به 4 الی 5 تماس پیگیری نیاز دارید.
کار کردن فضای استارتاپی جای «اما و اگر» باقی نمیگذارد. در ارتباط با تمامی سرنخها، به دنبال خروجیهای کاملا واضح باشید. تا وقتی به جواب قطعی نرسیدید پیگیری کنید، حتی اگر جواب مشتری یک «نه» خیلی بزرگ باشد.
اگر مشتری گفت هنوز آماده تصمیمگیری نیست، محترمانه بپرسید که چه زمانی برایش مناسب است تا دوباره باهم صحبت کنید. بلافاصله بعد از قطع کردن تماس، زمان اعلام شده را در پرونده مشتری در CRM وارد کنید تا پیگیری فراموش نشود. یادتان باشد که اگر شما پیگیری مشتری را فراموش کنید، او هم قطعا فراموشتان میکند.
مردم عادت دارند کارها را به دقیقه 90 واگذار کنند. پس به مشتری نشان دهید تاخیر در استفاده از محصول چه مشکلاتی ایجاد میکند.
این استراتژی فقط وقتی جواب میدهد که به مشتری ثابت کنید چالشهایش را درک کردهاید، به نیازهایش احترام میگذارید. بعد باید کاری کنید که هیجانزده شوند. میتوانید از این سه تکنیک استفاده کنید:
یکی از اشتباهات بزرگ کسبوکارهای کوچک، این است که فقط میخواهند مشتریها بگویند محصولشان چقدر فوقالعاده است. مشتری میداند که پیشنهاد شما، تنها راهحل برایش نیست. با یک سرچ ساده هم رقبایتان را پیدا میکند. اگر بیش از حد بزرگنمایی کنید، سیگنال اصلی را به او دادهاید که هرچه سریعتر فرار کند. پس صادق باشید و درمورد مشکلات هم حرف بزنید.
باز هم درمورد خودمان مثال میزنم. مثلا ریسک اصلی خرید CRM این است که کارمندانتان آن را نپذیرند و از CRM استفاده نکنند. و فکر هم نمیکنید که ما این را از مشتریهایمان پنهان میکنیم؟
خیلی صادقانه به آنها میگوییم که ممکن است با مخالفت یا مقاومت کارمندان در استفاده از CRM روبهرو شوند. میگوییم که یک دوره آموزشی رایگان هم برای کارمندانشان داریم تا به صورت آنلاین شرکت کنند، سوالاتشان را بپرسند، ویدیوی دوره را بعدا مرور کنند و هروقت که بخواهند میتوانند با تیم پشتیبانی دیدار تماس بگیرند. بعد توضیح میدهیم باید این فرهنگ را بین کارمندانشان ایجاد کنند که چیزی که در CRM ثبت نشده باشد، فقط حرف است و سندیت ندارد. اگر کارشناس فروش تماس با مشتری را در CRM ثبت نکرده باشد، انگار که اصلا تماسی نگرفته و عملکرد خوبی در این ماه نداشته است.
یادتان باشد که مشتریها خیلی زود متوجه مواردی میشوند که پنهان میکنید. پس به خودتان ضرر نزنید. چالشها را پیدا کنید و راهحلشان را هم مشخص کنید. به تعویق انداختن این کار فقط باعث میشود که فرصتهای فروش را از دست بدهید.
مشتریها فقط محصولتان را نمیخرند، آنها به دنبال خرید رابطهای هستند که میتوانند با شما داشته باشند. اگر شما هم مثل ما محصول یا خدماتی میفروشید که مشتریها نمیتوانند بخش فنی و تکنیکال آن را درک کنند، آنها برای اعتبار شما پول پرداخت میکنند. پس باید کاری کنید که به شما اعتماد کنند و خیالشان راحت باشد. مشتری باید مطمئن باشد که بعد از پرداخت وجه، همچنان درکنارش میمانید و غیب نمیشوید.
فروش به مشتریهای جدید، 5 برابر فروش به مشتریهای فعلی هزینه دارد (منبع). بیشتر استارتاپها به این مورد توجه نمیکنند و مدام به دنبال جذب مشتری جدید هستند. اما شما این اشتباه را نکنید. رابطهی موفقی که با مشتریهای فعلی ساختهاید، باعث میشود بیشتر به شما اعتماد داشته باشند و راحتتر خرید کنند. پس تحت هیچ شرایطی مشتریان فعلی را رها نکنید. از CRM برای حفظ ارتباط و ارسال اتوماتیک ایمیلها و پیامکهای شخصیسازیشده (مثل تبریک تولد یا سالگرد تاسیس شرکت) استفاده کنید.
اعداد هیچوقت دروغ نمیگویند. اگر استراتژی فروشتان جوابگو نباشد، فقط از طریق گزارش های تیم فروش است که میتوانید این مورد را شناسایی کنید. برای تست یک استراتژی جدید هم دقیقا باید از همین دادهها استفاده کنید.
همیشه زمان مشخصی برای بررسی این دادهها و برگزاری جلسه با تیم فروش داشته باشید. مثلا به همه بگویید که چهارشنبهی هر هفته (یا چهارشنبه آخر هر ماه) روزی است که گزارشها را بررسی میکنید و شنبهی هفتهی بعدش راس ساعت 8 و نیم صبح یک جلسه تیمی داریم تا مشکلات را با هم بررسی کنیم و راهحلهایشان را پیدا کنیم.
نکته: به دو بخش گزارش خیلی دقت کنید: بهترین فروشنده و اصلیترین دلایل شکست. در جلسهی تیمی باید بهترین فروشنده را تشویق کنید تا انگیزهاش را برای موفقیت از دست ندهد. دلایل شکست هم اصلیترین مواردی هستند که باید آنها را اصلاح کنید.
مثل کاری که ما برای CRM دیدار انجام میدهیم. هرچقدر درمورد محصولتان صحبت کنید، بیفایده است. باید به مشتری فرصت بدهید که محصولتان را تست کند تا حرفهایتان در عمل به آنها ثابت شود.
مثلا کسانی که از CRM دیدار خوششان میآید، میتوانند 15 روز به طور رایگان آن را تست کنند. هدف این است که مشتری خودش کشف کند که به نرمافزار ما نیاز دارد یا نه.
تحقیقات ثابت کرده که برای 99 درصد استارتاپها، بین هفت تا ده روز استفاده رایگان کفایت میکند. اما اگر مشتریانتان را دوست دارید، توصیه میکنم بین 10 تا 20 روز به آنها فرصت تست بدهید.
پیادهسازی حداقل 10 مورد از نکات گفته شده، برای موفقیت در فروش ضروری هستند. و این شما هستید که باید استراتژیهایی که گفته شد را پیادهسازی کنید و تاثیرشان را بسنجید.
راه میانبری هم وجود ندارد، باید تلفن را بردارید، ایمیل بنویسید و با مشتریها حرف بزنید. دنبال روشهای موفقیت یک شبه یا روانشناسی زرد هم نباشید. آستینهایتان را بالا بزنید و تلاش کنید. مشتری را مثل دوستتان ببینید؛ به هر تماس با مشتری، به چشم یک تجربه نگاه کنید و به همین راحتیها از کنارش عبور نکنید.
کابردی و عالی بود
سلام آقای اسکندر
خیلی خوشحالیم که براتون مفید بوده
باعث افتخار ماست
خیلی جالب بود. توقع این همه نکته رو نداشتم.
سوالی که دارم درمورد نکته شماره ۳ هستش. عکسی که گذاشتید از نرم افزار CRM خودتونه درسته؟ پایین برگه هر مشتری یه سری علامت هست. رنگ زرد و سبز و قرمز دارن. اونا چین؟
سلام خانم مختارپور
خوشحالیم که براتون مفید بوده. ما برای مخاطبهای هفتهنامه دیدار ارزش خیلی زیادی قائل هستیم و همیشه سعی میکنیم جدیدترین، بهترین و جامعترین مطالب رو براشون ارسال کنیم.
درمورد سوالتون هم، بله عکس از نرمافزار دیدار گرفته شده. دوتا عکس دیگهای که از محیط CRM داخل مقاله دیدین هم برای نرمافزار خودمون هستن. اون علامتهایی که فرمودین هم نشونههایی هستن که برای اتوماسیون و ایجاد گردش کار ازشون استفاده میشه. (شما رنگشون رو تعیین نمیکنید، نرمافزار اتوماتیک براتون انجامش میده)
علامت هشدار زرد رنگ یعنی این مشتری رو به حال خودش رها کردید و فراموش کردید فعالیتی تعریف کنید که ارتباطتون حفظ بشه. (این فعالیت میتونه هرچیزی باشه، بسته به تنظیماتی که شما اعمال میکنید)
دایره قرمز رنگ یعنی فعالیتی که تعریف کرده بودید زمانش گذشته و انجام ندادید. مثلا من توی CRM آلارم تنظیم کرده بودم که دیروز با مشتری تماس بگیرم، ولی به هر دلیلی مثل مرخصی یا حجم کاری زیاد فرصت نکردم. تا وقتی فعالیتی که باید انجام بدین، انجام نشه. این علامت قرمز میمونه.
دایره سبز رنگ هم یعنی فعالیتی که امروز باید انجام بشه. مثلا من امروز باید با ۵ نفر تماس بگیرم. صبح که CRM رو باز کنم و داشبورد شخصی خودم رو ببینم، این ۵ تا تماس، اتوماتیک روی سیستم قرار میگیرن و این علامت سبز براشون میاد.
اونی هم که دایره طوسی رنگ داره، جز فعالیتهای جاری امروز یا فعالیتهای عقبافتاده نیست. وضعیتش در حال حاضر خوبه (حالا یا برای امروز بوده باهاشون تماس گرفتم و دیگه نیازی به اقدام خاصی ندارن تا تاریخ بعدی، یا اینکه جز همهی فعالیتهاس)
امیدوارم که جواب سوالتون رو کامل داده باشم. اگر سوال دیگهای بود هم در خدمتم.
یکشنبه نامههای دیدار