زمان خواندن 4.5 دقیقه
سوگیری شناختی اثر دانینگ کروگر (خودبینی) Dunning kruger effect یکی از انواع سوگیریهای شناختی است که باعث میشود فرد بدون اطلاع از تواناییها، قابلیتهای خود را بیش از آنچه واقعیت دارد ارزیابی کند.
فرض کنید یکی از دوستان شما چند هفتهای است که یادگیری زبان ترکی را شروع کرده و حالا پیشنهاد میدهد یک سفر به ترکیه بروید. او میگوید مشکلی از لحاظ صحبت با مردم آنجا ندارد؛ اما همه میدانیم که هیچکسی با چند جلسه آموزش، نمیتواند به یک زبان جدید مسلط شود و با افراد بومی صحبت کند. اینجاست که ما میگوییم دوست شما دچار سوگیری شناختی اثر دانینگ کروگر شده است.
سوگیری اثر دانینگ کروگر یک پدیدهی روانشناختی است که در آن افراد با کمترین توانایی و تسلط در یک موضوع، خود را به عنوان شایستهترین افراد ارزیابی میکنند! افرادی که کمترین دانش و اطلاعات را در مورد یک موضوع دارند، توانایی تشخیص اشتباهات و خطاهای خود را ندارند و این موضوع باعث میشود هنگام ارزیابی کردن خودشان اشتباه کنند.
اثر دانینگ کروگر Dunning kruger effect اولین بار توسط دیوید دانینگ و جاستین کروگر در سال 1999 شناخته شد (منبع). این اثر یکی از انواع سوگیری شناختی است که روی درک هرکس از تواناییهای خودش تأثیر میگذارد. به زبان ساده، افراد برای ارزیابی مهارتها و کاستیهای خودشان منابع غیرقابل اعتمادی هستند!
نکتهی جالب اینجاست که یک حالت برعکس هم وجود دارد که به آن سندرم ایمپاستر میگویند. افرادی که به این سندرم دچار میشوند، متخصصانی واقعی هستند که غالباً خود را دست کم میگیرند.
نمودار زیر به منحنی دانینگ کروگر معروف است، فرض کنید شما تازه یادگیری رانندگی را شروع کردهاید. طبیعتاً خیلی تجربه ندارید. اما پس از گذشت مدتی کوتاه، کم کم به این باور میرسید که بر این مبحث تسلط کامل دارید و همین حالا هم میتوانید در آزمون موفق شوید و گواهینامه بگیرید. در این حالت شما در قلهی حماقت نمودار دانینگ کروگر در تصویر زیر قرار دارید.
کمی که بگذرد، متوجه میشوید که تقریبا هنوز مهارت لازم را ندارید و ناامید میشوید (قعر ناامیدی در منحنی دانینگ کروگر). اما اگر منصرف نشوید و ادامه بدهید، کمکم آگاهی و دانش شما زیاد میشود. سپس با پشتکار و برنامه ریزی به فردی حرفهای تبدیل میشوید.
تا اینجای کار، دو مثال از اثر دانینگ کروگر در یادگیری زبان و رانندگی را بررسی کردیم. بیایید پنج مثال تحقیقاتی و علمی از اثبات این اثر را هم بررسی کنیم.
نحوه عملکرد دانشجویان در یک مسابقهی مذاکرهی دانشجویی در سال 2008 مورد مطالعه قرار گرفت (منبع). نتایج نشان داد دانشجویانی که جزو طیف 25٪ پایینی بودند، میزان مهارتهای خود را اشتباه تخمین میزدند و احساس برتری خاصی هم داشتند.
آنها حدس میزدند که تقریباً در 60٪ از مسابقات برنده خواهند شد، ولی در واقعیت حدود 22٪ از مسابقات خود را با موفقیت میگذراندند. آنها واقعاً از ناآگاهی خود بی اطلاع بودند و بنابراین نمیتوانستند عملکرد خود را به طور دقیق قضاوت کنند.
در سال 1999،دانینگ و کروگر نتایج تحقیقات اولیه خود را در مورد پدیده اثر دانینگ-کروگر Dunning kruger effect منتشر کردند. در این مطالعه از 45 دانشجوی دوره کارشناسی دانشگاه کرنل خواسته شد تا یک تست استدلال منطقی 20 مادهای را تکمیل کنند و سپس از آنها خواسته شد توانایی و عملکرد خود را در آزمون ارزیابی کنند، به این صورت که بگویند توانایی استدلال عمومیشان در مقایسه با همکلاسیها، در کدام صدک قرار میگیرد. به علاوه از آنها خواسته شد تا حدس بزنند که به چند سوال، درست پاسخ داده اند.
دانشجویان ضعیف، تصور میکردند که (به طور متوسط) به 14.2 مسئله به درستی پاسخ داده اند، در حالی که در واقعیت، میانگین نمرهی آنها 6.6 بود! و افرادی که کمترین امتیاز را کسب کرده بودند اعتقاد داشتند که عملکردی بالاتر از حد متوسط دارند.
شلدون، ایمز و دونینگ در مطالعه خود در سال 2010، پدیده اثر دانینگ کروگر Dunning kruger effect را در رابطه با هوش هیجانی بررسی کردند. از 157 دانشجوی کارشناسی ارشد، آزمون هوش هیجانی Mayer-Salovey Caruso گرفته شد. سپس از آنها خواستند رتبه خود را در مقیاس صفر تا 100 تخمین بزنند.
نتایج نشان داد شرکتکنندگانی که جز 10٪ ضعیف بودند، هوشهیجانیشان را 63 امتیاز بالاتر در نظر میگرفتند.
در یک نظرسنجی که در سال 1976 بر روی یک میلیون دانشجو انجام شد، مشخص کرد که نزدیک به 70٪ معتقد بودند که توانایی های رهبری آنها جز 50% افراد برتر است، اما در واقع اشتباه تخمین زده بودند و مهارتهای بسیار کمتری داشتند.
در یک مطالعه ملی توانایی مالی، که توسط وزارت خزانه داری ایالات متحده در سال 2012 انجام شد، از حدود 25000 شرکت کننده خواسته شد تا دانش مالی خود را رتبه بندی کنند. 800 شرکتکننده که ورشکسته اعلام شده بودند و بدترین عملکرد را داشتند. 23 درصد از این 800 نفر، خود را استاد امور مالی میدانستند و بهترین امتیاز ممکن را به خود دادند. و حدود 67 درصد از دانش مالی خود مطمئن بودند، در حالی که کاملا اشتباه میکردند.
متأسفانه همه ما گاهی تحت تاثیر اثر سوگیری شناختی دانیگ کروگر قرار میگیریم. مخصوصا اگر در یک زمینه متخصص باشیم. مثلا یک دانشمند باهوش، لزوما نویسندهی خوبی نیست؛ ولی بیشتر دانشمندان در تشخیص توانایی خود در نوشتن، اشتباه میکنند.
اثر شترمرغ یک سوگیری شناختی است که باعث میشود افراد از موقعیتهای ناخوشایند دوری کنند. مثلا کسی که دچار این سوگیری باشد، از یادگیری یک مهارت جدید اجتناب میکند؛ چون میترسد مهارتهای کافی را نداشته باشد و شکست بخورد.
دانینگ کروگر معتقد است این پدیده ناشی از یک «بار مضاعف» است. در واقع، مردم نه تنها توانایی کافی ندارند، بلکه این بیکفایتی، توانایی ذهنیشان را هم دچار مشکل کرده که نمیتوانند بفهمند چقدر ناتوان هستند.
معمولا دلایل مختلفی برای اثر دانینگ کروگر ذکر میکنند که عبارتند از:
به گفته دانینگ، بی کفایتی در مهارت و تخصص، یک مشکل دوگانه ایجاد میکند. اول اینکه، این نقص موجب میشود افراد عملکرد ضعیفی داشته باشند. دوم اینکه، دانش اشتباه آنها، موجب میشود نتوانند خطایشان را تشخیص دهند.
همچنین اثر دانینگ کروگر به مشکلات فراشناختی هم مربوط میشود. فراشناخت به توانایی عقب برگشتن و نگا کردن به رفتار و تواناییهای خود از بیرون اشاره دارد.
مردم معمولا خودشان را از دید محدود و به شدت ذهنیشان ارزیابی میکنند. از این زاویه دید، بسیار ماهر، دانشمند، و برتر از دیگران به نظر میرسند.
یک علت دیگر این است که گاهی اوقات کمی دانش درباره یک موضوع، موجب میشود فرد به اشتباه باور کند همه چیز را در آن باره میداند.
عوامل دیگری هم می توانند در شکل گیری اثر دانینگ کروگر دخیل باشند؛ مثل استفاده از روشهای اکتشافی یا میانبرهای ذهنی که امکان تصمیم گیری سریع را به فرد میدهند.
شخصی که دچار اثر دانینگ کروگر باشد، حالت تدافعی بالایی دارد. پس نباید از انتقادهای خشک و مستقیم و یا تنبیه استفاده کنید. این کار نتیجه عکس میدهد.
تشویق دیگران و استفاده از مثال، باعث میشود تا افراد به عملکرد خودشان نگاه کنند و خطاهایشان را تشخیص دهند. این کار در عین شفافیت، از حالت تدافعی جلوگیری میکند.
اگر فردی توانایی خود را در مهارتی بیش از میزانِ واقعی ارزیابی میکند به این دلیل است که دانش کافی برای ارزیابی درستِ عملکرد خود را ندارد. و بهترین راه این است که منابع و دانش لازم را در اختیارشان قرار دهیم.
مثلا دانینگ کروگر طی مطالعه اصلی خود در سال 1999، بعد از گرداوری نتایج، برای نیمی از شرکت کنندگان، یک جلسه آموزشی برگزار کرد و پس از اتمام جلسه از افراد خواست تا مجدد مهارتهایشان را تخمین بزنند. احتمالا حدس میزنید که درصد خطای افراد در این حالت بسیار کمتر شد.
بهتر است به جای اینکه به صورت فردی با کسی صحبت کنید، این کار را در یک صحبت گروهی انجام بدهید تا احتمال جبهه گرفتن افراد کمتر باشد.
شما چه مثال دیگری برای سوگیری اثر دانینگ کروگر میشناسید؟ تجربهای دارید که دوست داشته باشید با ما هم درمیان بگذارید؟
برای کاهش اثر دانینگ کروگر چه کار کنیم؟
یکی از راههای کاهش سوگیری شناختی نظریه دانینگ کروگر، دسترسی به منابع ارزیابی درست عملکرد است. هر چه منابع بیشتری برای ارزیابی خودتان داشته باشید، سوگیری شما کمتر خواهد بود. برگزاری جلسات بازخورد بین کارمندان به شناخت بیشتر آنها از خودشان کمک میکند.
نقطه مقابل نظریه دانینگ-کروگر چیست؟
درحالیکه اثر دانینگ-کروگر به کسانی که احساس برتر بودن دارند میپردازد، سندرم ایمپاستر یا نشانگان خودویرانگری باعث میشود افراد نمیتوانند موفقیتهایشان را بپذیرند. شواهد بیرونی نشان میدهد فرد با رقابت و تلاش به موفقیت رسیده، اما در مقابل فرد تصور میکند که لیاقت آن موفقیت را ندارد و فریبکار است.