زمان خواندن 4.5 دقیقه
تفکر سیستمی راه حلی برای دیدن مشکلات و مسائل به عنوان یک مجموعه است. مجموعهای از مشکلات که پیچیدگیهای یک سیستم را دارند. بیایید این موضوع را به صورت دقیقتر بررسی کنیم.
تفکر سیستمی یکی از مهمترین مباحث مدیریت است که آشنایی با آن میتواند کسبوکارمان را دگرگون کند. تصور کنید به عنوان مدیرعامل یک شرکت با مدیران بخشهای مختلف جلسه دارید. مدیر بازاریابی معتقد است بیشترین بودجه باید به بازاریابی برسد، چون بدون بازاریابی، فروش معنایی ندارد. از طرف دیگر مدیر فروش میگوید اگر ما نفروشیم، پس درآمد نخواهیم داشت پس باید به بخش فروش توجه بیشتری بشود. مدیر برندینگ معتقد است بدون برندسازی نمیتوانید موفق شوید، پس کار ما مهمتر است. اما حق با کدام یک از اینهاست؟
دقت کنید، اینجاست که مدیر آن مجموعه به ابزاری به نام تفکر سیستمی نیاز پیدا میکند. مهارتی که اگرچه بعضی افراد به صورت ذاتی دارند، اما قابل یادگیری است. در این مقاله قرار است پس از تعریف این مفهوم، سراغ اهمیت آن برویم و یک سری نکات مهم را برای اجرای صحیح آن بررسی کنیم. با ما همراه باشید.
تفکر سیستمی یک راه درک پیچیدگی جهان با یک نگاه کلی به آن و روابطش است. تفکر سیستمی به عنوان راهی برای کشف و توسعه اقدامات موثر در متنهای پیچیده است که امکان تغییر را به سیستمها میدهد.
افرادی که از بچگی به جای Overthink کردن روی جزئیات، همیشه آن معنا و هدف نهایی جلوی چشمشان بوده، احتمالاً تفکر سیستمی توی خونشان بوده؛ یا به قول معروف آن را در DNA خود دارند!
تفکر سیستمی در سازمان یعنی تشخیص دهیم ارزش یک «مجموعه» بیشتر از «اجزا»ی آن است. یعنی به عنوان یک مدیر، نگرشمان این باشد که اگر همه اجزای سازمان به هم متصل نباشند و به شکل صحیح به تعامل نپردازند، آن نتایج مطلوب نهایی حاصل نخواهد شد.
هر تفکر سیستمی از شش بخش کلیدی تشکیل شده است:
متفکر سیستمی کسی است که میتواند به یک سیستم پیچیده نگاه کند و ارتباطات متقابل و اتصالات آن را ببیند، نه اینکه هر کدام از اجزا را به صورت جداگانه بررسی کند.
یک متفکر سیستمی موفق، معمولا ذهن بازی دارد و به همه جوانب فکر میکند. چنین شخصی به هیچ فرمول قابل پیش بینی یا رویکرد خطی متکی نیست. از جمله ویژگیهای یک متفکر انتقادی حرفهای میتوان به کنجکاو بودن، پیدا کردن علت اصلی، داشتنِ ذهن باز و شنونده خوب بودن اشاره کرد.
تفکر سیستمی ویژگیهای مختلفی دارد که برخی از مهمترین آنها عبارت است از:
تفکر سیستمی با گسترش محدودۀ تفکر ما باعث میشود با روشهایی متفاوت با مشکلات مواجه شویم. اگر چنین رویکردی داشته باشیم، دامنه انتخابهای موجود برای حل مشکلات گستردهتر میشوند.
اصول تفکر سیستمی در زندگی در عین حال به ما گوشزد میکنند هیچ راهحل کاملی وجود ندارد. همه انتخابهایی که ما انجام میدهیم، ناچاراً بر سایر بخشهای سیستم تأثیر خواهند گذاشت. (البته اینطوری نیست که بینظمی همه جا را فرا بگیرد و از دست ما هم کاری برنیاید.)
با پیشبینی تأثیر هر انتخاب، میتوانیم شدت عواقب آن را به حداقل برسانیم یا حتی خدا را چه دیدید، شاید توانستیم منفعتهایی هم از آن کسب کنیم. بنابراین به طور کلی مزیت تفکر سیستمی این است که به ما کمک میکند انتخابهای آگاهانهای داشته باشیم.
قبل از هر چیز باید از سرزنش کردن خودمان یا اعضای تیممان خودداری کنیم. در عوض، روی مواردی تمرکز کنیم که افراد از آنها غافل میشوند. سعی کنیم کنجکاوی گروه را در مورد مشکلی که مطرح است برانگیزیم. مثلاً برای متمرکز کردن مکالمه از بقیه بپرسیم: «مشکل کجاست؟! چرا ما راهحل را نمیفهمیم؟»
ما انسانها اغلب تصور میکنیم همۀ افراد تصور مشابهی نسبت به زندگی دارند؛ یا اطلاعات یکسانی را میدانند. اما به هیچ وجه اینطور نیست. برای همین، خیلی مهم است که دیدگاههای متفاوتی از اعضای گروه به دست آوریم.
اگر همۀ افراد دیدگاه خود را مطرح کنند، راهحل کمکم خودش را نشان میدهد. بنابراین موقع بررسی یک مشکل، باید افراد را از بخشها یا حوزههای عملکردی مختلف درگیر کنیم. وقتی برای اولین بار چنین نگرشی را پیاده میکنیم، از این که مدلهای ذهنی افراد چقدر با ما متفاوت است تعجب خواهیم کرد.
نمودار علت و معلول (Causal Loop Diagram) یکی از مهمترین ابزارهای تفکر سیستمی هستند. این نمودارها از این جهت خیلی کاربردیاند که در صورت لزوم میتوانیم عناصر بیشتری به داستان اضافه کنیم.
تعداد عناصری که در یک حلقه قرار میگیرند، باید بر اساس نیازهای داستان و افرادی که از نمودار استفاده میکنند تعیین شود. خیلی وقتها برای روشن شدن روابط علت و معلول باید حلقههای بیشتری طراحی کنیم.
لازم نیست نمودار علت و معلول همه متغیرهای ماجرا را در خود جای دهد. بعضی وقتها عناصری خارجی وجود دارند که تغییر نمیکنند یا به کندی تغییر میکنند، یا تغییرات آنها اصلاً به مشکل ما ربطی ندارد.
اگر چنین جزئیاتی را به لوپ خود وارد کنیم، بیخود و بیجهت مسائل را پیچیده میکنیم. باید قبول کنیم که کنترل کمی روی آن عناصر داریم؛ یا اصلاً کنترلی نداریم. جالب اینجاست که وقتی این لوپها را طراحی میکنیم، به ارتباطات بین بخشهای مختلف سازمان یا سیستم پی میبریم که ممکن است قبلاً متوجه آنها نشده باشیم.
در ضمن، اصلاً نباید نگران «درست» بودن حلقه باشیم. در مقابل، بهتر است از خودمان بپرسیم آیا این حلقه داستانی را که قصد داریم به تصویر بکشیم را منعکس میکند یا نه. این را به یاد داشته باشیم که حلقهها توصیف کوتاهی از آنچه ما به عنوان واقعیت فعلی درک میکنیم هستند و اگر همین دیدگاه فعلی را منعکس کنند، به اندازه کافی درست هستند.
یکی دیگر از ابزارهای مهم تفکر سیستمی «کهنالگوها» یا همان Archetypeها هستند. برای استفاده از کهنالگوها یا داستانهای کلاسیک در جهت تفکر سیستمی، باید آنها را ساده و کلی نگه داریم. اگر یکی از اعضای گروه خودش خواست درباره یک کهنالگو اطلاعات بیشتری بیاموزد، میتواند بعداً به دنبال جزئیات بیشتری برود.
تفکر سیستمی در صنایع مختلفی استفاده میشود، مخصوصا کسبوکار، مراقبتهای بهداشتی و آموزش. بیایید هر کدام را جداگانه بررسی کنیم.
کاربرد تفکر سیستمی در این حوزه در تمام زمینهها کمک میکند تا بیمار نتیجه بهتری بگیرد و فرآیند درمانش آسانتر شود. مثلا توجه به عوامل فرهنگی و عاطفی، میتواند بر سلامت بیمار تاثیر بگذارد و کمک کند بهترین درمان برایش شناسایی شود.
اگرچه بخشهای مختلف یک شرکت با هم کار میکنند تا به هدف مشترکی برسند، اما ممکن است بر سر کسب منابع با هم رقابت داشته باشند و یا نتایج مختلفی را برای رسیدن به موفقیت، در اولویت بدانند. توانایی طراحی راهکارهای موثر و پیشبینی مسائل و مشکلات، برای موفقیت کسبوکار حیاتی است. آشنایی با نحوه استفاده از تفکر سیستمی در فرآیندهای کسبوکار و مدیریت عملیات، اطمینان میدهد که بخشهای مختلف با هم همکاری میکنند و هماهنگ هستند.
به عنوان مثال میتوان از تفکر سیستمی در برنامهریزی برای یک کمپین تبلیغاتی استفاده کرد که به پرسونای مشتری، بودجه، محدودیتهای قانونی و تلاشهای رقبا توجه میکند.
تفکر سیستمی، چهارچوب قدرتمندی برای درک و بررسی عوامل مرتبط موثر بر آموزش و یادگیری ارائه میدهد. این تفکر میتواند به مربیان کمک کند، استراتژیهایی را تدوین کنند که بهتر بتوانند از دانش آموزان پشتیبانی کنند. مثلا می توانید از تفکر سیستمی در تدوین برنامههای درسی استفاده کنید.
پروژهها، شرکتها و مجموعهها همگی از اجزایی تشکیل شدهاند که در ارتباط با یکدیگر به سمت هدف نهایی حرکت میکنند. تفکر سیستمی سعی دارد این ارتباطات را شناسایی کند و نگاه ما را به مسائل، از حالت خطی به حالت دایرهای تغییر دهد. اگر به چگونگی تأثیر یک جزء بر جزء دیگر در یک سیستم دقت کنیم، میتوانیم راهحلهایی هوشمندانهتر و مؤثرتر پیدا کنیم.
تفکر سیستمی چیست؟
تفکر سیستمی رویکردی برای حل مسئله است که هر مشکل را به عنوان بخشی از یک سیستم گستردهتر و پویاتر میبیند. این نگرش به درک چگونگی تأثیر اجزا بر یکدیگر به عنوان بخشی از یک مجموعه میپردازد.
شخصی که به شکل سیستمی فکر میکند چه ویژگیهایی دارد؟
تفکر سیستمی شاید در نگاه اول خیلی فرمولی به نظر برسد، اما در واقع کاملاً برعکس است. شخصی که به شکل سیستمی فکر میکند، به جای کار کردن با فرمولهای خطی و پاسخهای قابل پیشبینی، ذهنی باز و خارج از چارچوب دارد. متفکران سیستمی کنجکاو هستند و سعی میکنند علل ریشهای مشکلات را پیدا کنند. در ضمن، شنوندگان خوبی هم هستند.